خداحافظ محرم...
جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۵۰ ب.ظ
خداحافظ محرم...
مُحَرَّم جان؛ خدانگهدارت!...
نمى دانم دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!...
اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به ارباب برسان!...
واگراین اخرین محرمم باشد...
بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!...
گرچه جوانى مى کرد،
اما از اعماق وجودش تو را از تَهِ دل دوست داشت!...
و اردتمند شما بود
با چاى روضه، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى!...
مُحَرَّم جان؛
تو را به خدا مى سپارم!...
و دلم شور مى زند براى "صَفر"ى که از "سَفَر" مى رسد!...
- ۹۴/۰۸/۲۲
- ۸۱۷ نمایش
بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام
این ازدحام و هلهله ها بی دلیل نیست
یک کاروان سپیده رسیده به شهر شام
یک آسمان ستارهی آتش گرفته و
یک کاروان شراره و غم های ناتمام
در این دیار، هلهله و پایکوبی است...
...انگار رسم تسلیت و عرض احترام
چشمان خیره و حرم آل فاطمه
سرهای روی نیزه و سنگ از فراز بام
خاکستر است تحفهی پس کوچه های شهر
بر زخم های سلسله ، شد آتش التیام
بر ساحت مقدس لب های پرپری
با سنگ کینه، سنگدلی می دهد سلام
پیشانی شکسته و خونی که جاری است
بر روی نی خضاب شده چهرهی امام
با کینه ی علی همهی شهر آمدند
بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام
یوسف رحیمی